گفتوگو با رایزن فرهنگی سابق لبنان؛آقایشریعتمدار با موضوع لبنان از مقاومت خارجی تا بحران داخلی
26 آبان 1400 1400-09-09 11:44گفتوگو با رایزن فرهنگی سابق لبنان؛آقایشریعتمدار با موضوع لبنان از مقاومت خارجی تا بحران داخلی
گفتوگو با رایزن فرهنگی سابق لبنان؛آقایشریعتمدار با موضوع لبنان از مقاومت خارجی تا بحران داخلی
گفتوگو با جناب آقای دکتر شریعتمدار رایزن اسبق فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت با موضوع لبنان از مقاوت خارجی تا بحران داخلی که در کلاب هاوس برگزار و اهم مباحث مطرح شده در ادامه خواهد آمد.
مجمع تشکلهای بینالملل سلسله جلساتی پیرامون جهان اسلام را در نرم افزار کلاب هوس تشکیل داده است. در این جلسه که به میزبانی مجمع تشکلهای بینالملل تشکیل شد، جناب آقای دکتر شریعت مدار، دکتر علی حاج حسن، حجت الاسلام اسحاقی به بیان نظرات و تحلیلهای خود از شرایط روز لبنان پرداختند.
آنچه در ادامه میآید اهم نکات مطرح شده توسط جناب آقای دکتر شریعتمدار رایزن اسبق جمهوری اسلامی ایران در لبنان است:
ویژگی استثنایی کشور لبنان در بین کشورهای عربی منطقه تکثر یا به قول عربها تعدّدیه است. هم به لحاظ دینی و مذهبی، هم به لحاظ گرایشهای سیاسی و وابستگی به قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای و حتی به لحاظ قومی. همچنین لبنان در طول تاریخ کشوری مهاجرپذیر و مهاجر فرست بوده است.
حضور علمای لبنانی بهخصوص در عصر صفوی در ایران که بیش از 90 نفر شمرده شدهاند و برخی تا مقام شیخالاسلامی نیز رسیدهاند. این تکثرها باعث شده است که لبنان همیشه و در طول تاریخ عرصه درگیری، نزاع و چالش باشد. جامعه لبنان به دنیا یک همزیستی میان این همه تکثر گاهاً متناقض را آموخته است.
البته در تاریخ عکس این هم اتفاق افتاده است و نقاط تعادل برهمخورده است و شاهد جنگهای زیادی بودهایم. مثلاً ورود فلسطینیها به لبنان که منجر به جنگ داخلی در دهه هفتاد میلادی شده است. یا مثلاً پیروزی انقلاب اسلامی هم نقطه تعادل را بر هم زد و باعث ایجاد مقاومت در لبنان شد.
اکنون دو نکته باعث شده است این نقطه تعادل حفظ شود؛ اول ظهور مقاومت اسلامی و حزبالله در قامت یک نیروی آزادیبخش ملی که همه تهدیدات را از جغرافیای لبنان دور کرده است، دوم عقلانیت و درایت بارز در مقاومت بهخصوص در دوران دبیرکلی جناب سید حسن نصرالله.
نگاه دیگر به حزبالله بهعنوان یک قدرت تأثیرگذار فرامنطقهای است که منجر به طرح آمریکا برای منطقه با عنوان خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید شد. در این طرح به هرصورت امنیت اسرائیل لحاظ شده است و تنها مانع تحقق آن جریان اسلامی بهخصوص حزبالله در منطقه است.
حتی میتوان مقاومت اسلامی را فراتر از مناسبات بینالمللی دید؛ با نگاه تمدنی، معرفتشناختی، راهبردی، آینده جهان و رویارویی میان دو تمدن اسلامی و تمدن غربی. من معتقدم با همه چالشهای مقاومت اسلامی که لبنان با آن مواجه بوده است، نباید بحثهای راهبردی، معرفتشناسی و تمدنی را از یاد ببریم. چرا که تکرار تجربه انقلاب اسلامی ایران در منطقه و تشکیل محور مقاومت میتواند در آینده به ایجاد تمدن نوین اسلامی برسد و جهان غرب را دچار چالش تمدنی کند. لذا امروز مبارزه با مقاومت اسلامی در لبنان صرفاً یک جریان مقابله با رژیم صهیونیستی نیست، بلکه مقابله با یک جریان تمدنی است. هدف اصلی هم همین است و فشارهایی که امروز بر لبنان وارد میشود هم به همین دلیل است.
پاسخ این سؤال که چرا آمریکا به دنبال فروپاشی حزبالله است این است که در رویارویی این تمدنها؛ غربیها در تلاشاند با پیادهسازی اسلام میانهرو سکولار و دموکرات و لائیسته، آن چهرهای از اسلام را نشان دهند که یک نهضت از آن ظهور نکند تا تمدن غرب را به چالش بکشد.
بعد از پایان استعمار فرانسه در لبنان، نظام بر اساس دو پایه اسلامی – مسیحی پایهریزی شد و شیعه بهعنوان یک بخش اسلامی بود. جامعه شیعه هیچ نقشی حتی در مناسبات اجتماعی نداشت؛ ولی امروز شیعه به جایی رسیده که بدون جامعه شیعه سازوکاری به ثمر نمیرسد. این فرایندی بود که امام موسی صدر شروع کرد. البته ایشان بیشتر نهادسازی کردند و حتی در اواخر عمر خود به تأسیس نهادهای مقاومت اسلامی بر پایه نهادهای سنتی اقدام کرند. مانند جنبش امل. ولی پس از انقلاب اسلامی ایران که جنبش مقاومت اسلامی با معنای اخص خودش وارد معادلات سیاسی شد نیاز به یک جان تازهای وجود داشت که باید در کالبد شیعه دمیده میشد.
جنبش اسلامی لبنان پیش از انقلاب اسلامی شروع میشود.
درباره اسلام سیاسی خیلی گفته میشود که اسلام سیاسی به شکست رسیده است. در یک جاهایی هم شاهد شکست اسلامی سیاسی بودیم، بهخصوص در اهلسنت و به خصوص شکست اخوانیها در سوریه، مالزی، سودان، مصر و اردن و در بخش نظامی تکفیریها. تا حدودی هم اسلامهای سیاسی در جهان به دلیل معرفتشناختی و عامل نفوذ غربیها بودن از صحنه کنار رفتند.
امروز نوبت فشار غرب برای حذف اسلامی سیاسی شیعه هست. بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد مشکل اصلی آمریکا با جهان اسلام است و بعد از کنار زدن اسلام اهلسنت امروز نوبت اسلام سیاسی شیعه است.
عنصر اساسی که میتواند تقویتکننده اسلام سیاسی شیعی باشد، تجربه مقاومت اسلامی در لبنان است. رویارویی با حزبالله لبنان از این حیث هم برای آمریکاییها حائز اهمیت است.
به نظر می آید که در سال های اخیر بین آمریکاییها و رژیم صهیونیستی اختلاف نظری وجود داشته است. ترامپ معتقد بود با اعمال حداکثر فشار و محاصره اقتصادی میتواند ایران را به زانو در بیاورد و در نتیجه ایران ضعیف نمیتواند به پروژههای منقطهای بپردازد. اسرائیل و برخی رژیمهای عربی معتقد بودند که علاوه بر فشار اقتصادی باید آن چه آنها دنبالههای ایران در منطقه نامگذاری کردهاند را نیز تحت فشار قرار دهند.
تا چند سال پیش رویه این بود که لبنان بماند و فرونپاشد اما به نظر میرسد که این رویه تغییر کرده است و با شدت تمام در جهت فروپاشی سوق داده میشود. خروج سرمایههای وسیع و موارد دیگر حاکی این قضیه است.
تا کنون حزبالله 4 مرحله را سپری کرده است، در آغاز با نظام سیاسی لبنان نسبتی برای خود تعریف نکرد، بعد طی یک پروسهای تصمیم بر این شد که حزبالله در انتخابات پارلمانی لبنان شرکت کند، در مرحله سوم بحث ورود به دولت هم مطرح شد و حزبالله وارد دولت شد و مرحله چهارم مشارکت در کل نظام سیاسی لبنان بود.
امروز هیچ اقدامی در لبنان نمیتواند سامان بپذیرد مگر این که حزبالله، حداقل مخالف آن نباشد. حزبالله امروز بخشی از نظام سیاسی لبنان و حاکمیت در لبنان است.
حزبالله در همه زمینهها ورود کرده است و بهنوعی میتوان گفت دولت در سایه است. از مباحث علمی و پزشکی گرفته تا دانشگاه و انتشارات و مساجد و خیریه و حتی گردشگری.
حزبالله با تشکیل این مراکز توانست پشتیبانی فکری و محتوایی نهادهایی که از آن تعبیر به دولت در سایه میکنیم را انجام دهد. همچنین اقدام به فرایندی کرد که آن را سیاستگذاری عمومی نام میگذاریم که میتوان همان دولت در سایه تلقی کرد. شاید فعلاً در حوزه درون تشکیلاتی حزبالله باشد اما با توجه به اثرگذاری گسترده حزبالله خیلی فراتر از حزب عمل میکند.
بنده معتقدم اگر حزبالله بتواند از چالش اقتصادی کنونی عبور بکند در قامت یک دولت تمامعیار مطرح خواهد بود. لذا بههیچوجه نمیتوان گفت حزبالله تنها بر اساس دفاع در مقابل یک اندیشه سلبی که بیرون راندن حزبالله [ar2] از لبنان است عمل میکند.
این که مطرح میشود مشارکت سیاسی مردم لبنان یا جمهور مقاومت پایین هست، اصلاً درست نیست. اتفاقاً یکی از ویژگیهای مقاومت لبنان، پیوستگی بسیار فوقالعاده با جمهور است. البته حزبالله در تعاملات خودش با جنبش امل به این نتیجه رسیده است که در بخشی از مسئولیتها حزبالله وارد شود و در بخشی حزب امل و در واقع تقسیم کردهاند و این یک ضرورت بین دو جناح شیعه هست، اما این که در فرایند سیاسی شرکت نکردهاند صحیح نیست.
در بحث دیپلماسی عمومی که بخشیاش رسانه است، حزبالله در حوزه رسانه یک مجموعه رسانهای دارد. شبکه المنار را دارد. شبکه رادیویی النور را دارد. در دو سه سال اخیر رادیو جدیدی را ایجاد کرده است. شبکه معارفی الصراط را ایجاد کرده است. خبرگزاریهای خودش را دارد و شبکههای کودک اینها را هم دارد. علیرغم این که ما انتقاداتی در زمینه رسانهای داریم، اما با وجود تحریمهای ماهوارهای تلاش حزبالله را میتوان قابلقبول ارزیابی کرد. سایر فعالیتهای دیپلماسی عمومی ابزارهایش خیلی در دسترس نیست. یعنی اگر احساس کنند یک کسی با چند واسطه با یکی از اعضای حزبالله ارتباط دارد دچار مشکل میشود.
در رابطه با مشارکت در حکومت و این که حزبالله بخشی از جریان و فساد موجود هست؛ باید گفت که درست است که شعار کل یعنی کل در کف میدان داده شد، اما هیچگاه جریانات سیاسی و نهادهای حاکمیتی نتوانستهاند کوچکترین نقشی را برای عناصر حزبالله در نظام حاکمیتی لبنان اثبات بکنند. در پرونده ترور رفیق حریری و حتی همین انفجار اخیر در بندر بیروت تلاش بسیاری شد تا حزبالله را دخیل در قضیه جلوه دهند؛ اما موفق نشدند. اگر فسادی در حزبالله وجود داشت امروز نمیآمدند سراغ بحثهایی مثل خلع سلاح حزبالله و روی این مسئله فشار بیاورند.
درباره خروج سرمایهها نکاتی را عرض کنم. اقتصاد لبنان مبتنی بر چند چیز بوده است. یک بحث توریسم است که بهخاطر شرایط امنیتی و اقتصادی به حداقل ممکن رسیده است.
دوم بحث خدمات بانکداری، تجارت و ترانزیت که همگی تضعیف شده است. بهخصوص در مورد ترانزیت که بهخاطر بحران سوریه کل مبادله کالایی که از طریق لبنان شکل میگرفت متوقف شده است.
بحث سوم بحث پول سیاسی است. از قذافی تا صدام حسین تا سوریه و عربستان و ایران همه در لبنان طرفدارانی داشتند و پول خرج میکردند. در مدتی که فلسطینیها بودند، درصدی از پولی که برای آنها خرج میشد در لبنان هزینه میشد. خب اینها گردش مالی قابلتوجهی را ایجاد میکرد. امروزه پول سیاسی هم به حداقل رسیده است.
بحث بعدی کشاورزی و صنعت هست که آن هم به حداقل رسیده است. میماند آوردههای لبنانیهای خارج از لبنان اعم از نیروی کار و تجاری که در سراسر دنیا پراکندهاند. گفته میشود حدود 8 میلیارد دلار در سال آورده لبنانیهای مقیم خارج است که برای کشور کوچکی مثل لبنان قابل توجه است، اما اینها میرود به سمت معاملات دلالی و خرید ویلا و… که بخش زیادی از برگشت سرمایه به خارج از لبنان بازمیگردد. یعنی اگر ویلاسازی میشود، تمام مصالح از خارج از لبنان میآید، کارگر و حتی نگهبان هم بعضاً خارجی هستند.
ذخایر عظیم نفت هم مشکلات داخلی و هم مشکلات خارجی وجود دارد. در داخل میان این که چه کسی باید رانت و سود این نفت را ببرد و در خارج با اسرائیل بر سر سفرههای نفتی اختلاف است.
حزبالله هم در حوزه اقتصادی در حال تلاش است. در برنامه اخیر بحث این بود که بتوانند اقتصاد مقاومتی را اجرا کند و یک قطبهای کشاورزی و صنعتی را به وجود بیاورد. با این کارها میتواند حداقل در جهت تأمین بخشی از نیازهای لبنان بسیار تأثیرگذار باشد.
حدود 85 درصد واحدهای صنعتی لبنان، زیر 2 میلیون دلار است؛ یعنی هیچی! 10 درصد از واحدهای صنعتی بین 2 تا 5 میلیون دلار و تنها 5 درصد بالای 5 میلیون دلار است. این به آن معنی است که صنایع نسبتاً بزرگ در لبنان وجود ندارد یا بسیار کم است. دلیلش رانتهایی هست که وجود دارد و صنعت نمیتواند رشد کند مگر با ارتباط رانتی و باجگیری.
پس حضور حزبالله در صنایع، هرچند خورد و کشاورزی و حتی نفت، میتواند گشایشهایی را ایجاد کند. رویکرد جدید حزبالله در جهت اقتصاد مقاومتی و تعاونیهای روستایی و… (بهشرط ایجاد اندیشکدههای اقتصادی) میتواند جلوی بحران اقتصادی در لبنان را بگیرد و برگ زرین دیگری در دفتر موفقیت های حزب الله اضافه کند.